يادداشت سردبير٬ شماره ٢۴١
سياوش دانشور
پيشقراولان دمکراسى!
در باره کنفرانس استکهلم

"دموکراسى"!٬ "حقوق بشر"!٬ "مبارزه مسالمت آميز"!٬ "انتخابات آزاد"! ... اين عبارات در فرهنگ سياسى بخش عمده اى از اپوزيسيون ايران به معناى زندگى و "مقدسات" و دورى و نزديکى و راستش همه چيز تبديل شده است. اما وقتى دقيق ميشويد مجموعه اينها مشتى ترهات است که از هر محتواى واقعى و مادى براى انسانهاى کنکرت تهى است. و جالب اينست که در پروسه تحقق اين "دمکراسى" و حقوق بشر" و "انتخاب آزاد"٬ که على القاعده بايد توسط "بشر" مورد بحث محقق شود٬ تنها عنصرى که اهميتى ندارد و در بسيارى موارد وجود خارجى ندارد٬ همان "بشر" انتزاعى بورژوازى است!  

خبر دادند که "جمع متنوعى از مخالفان حکومت ايران طى کنفرانسى در حاشيه استکهلم جمع شدند و طى بيانيه اى بر ضرورت وفاق ايرانيان براى نفى استبداد٬ تامين حقوق بشر و انتخابات آزاد توافق کردند"! از قديم گفته اند از کوزه همان برون تراود که در اوست! اول ببينيم اين جمع متنوع از "مخالفان حکومت" چه کسانى هستند؟ چه سابقه اى دارند و امروز کجا ايستاده اند؟ اينها از جمله ليست دعوت شدگان به کنفرانس مربوطه توسط بنياد بين المللى اولاف پالمه است: شهریار آهی، جواد اکبرین، کاظم اکبرین، کاظم علمداری، رضا علیجانی، نوشابه امیری، علی افشاری، جمشید اسدی، اکبر عطری، مریم معمارصادقی، مهران براتی، احمد باطبی، مسعود بهنود، پرویز دستمالچی، شاهین فاطمی، شهلا فرید، امیر‌حسین گنجبخش، سعید قاسمی‌نژاد، فریدون احمدی، رامین احمدی، فاطمه حقیت‌جو، عباس حکیم‌زاده، فواد پاشایی، احمد رفعت، نیما راشدان، ضیا صدرالعشراقی، مصطفی هجری، بیژن حکمت، پویا جهاندار، مهرانگیز کار، بهزاد کریمی، مرتضی کاظمیان، جواد خادم، محسین خاتمی، فریدون خاوند، منوچهر مقصود نیا، محسن مخملباف، حسن منصور، سراج میردامادی، عبداله مهتدی، مرجانه ستراپی، شهلا عبقری، نسیم سرابندی، علیرضا نوری‌زاده، ماشااله سلیمی، خالد عزیزی، آرش بهمنی، محسن سازگارا، حسن شریعتمداری، محمد‌علی توفیقی، نیره توحیدی، مجتبی واحدی، مهرداد درویش پور، رامین پرهام، گیتی کاوه، پروین اردلان، فریبا موحبی، گلاله شرافکندی، مهشید پگاهی، ناهید حسینی، شهران طبری، شهلا شفیق، آرام حسامی، رضا حسین بر، هوشنگ اسدی و... چند نفر از مدعوين از جمله امیر‌حسین گنجبخش، مهرداد درویش پور، پروین اردلان، به دلائل متفاوتى در کنفرانس شرکت نکردند. ليست شرکت کنندگان هنوز منتشر نشده است. اين کنفرانس مخفى و در بسته بود و حتى خبرنگاران حق حضور در آن نداشتند! دليل هم اينبود که شرکت کنندگان بتوانند "راحت بحث کنند"! يعنى بند و بست ها از بالاى سر مردم مخفى بماند!

بخشى از اين جماعت از سران و دست اندرکاران حکومت اسلامى بودند. از محسن سازگارا جنايتکار و از طراحان سپاه پاسداران تا محسن مخلمباف ديروز حزب اللهى و شکنجه اگر و امروز فيلم ساز٬ فاطمه حقيقت جو نماينده مجلس و طيفى از ملى مذهبى ها و کسانى که طى سالهاى طولانى در سيستم جمهورى اسلامى عليه کارگران و اکثريت مردم محروم ايران جان کنده اند و نانش را خورده اند. اگر اينها جزو مشروعه چى ها بودند٬ عده اى ديگر از طيف مشروطه چى و سلطنت اند و طى سالهاى طولانى مدافع حمله نظامى به ايران٬ مدافع تحريم اقتصادى و تجارى٬ و مدافع سياستهاى پنتاگون بوده اند. بخشى ديگر جزو نيروهاى باند سياهى و قوم پرستان هستند که اينها هم در دوره جورج بوش پدر سرهم شدند. نيروهاى قومى که قبله شان آمريکن اينترپرايز بود و شعار فدراليسم را در اين دوره برافراشتند. عبدالله مهتدى و مصطفى هجرى رسما و علنا خواهان حمله نظامى به ايران بودند و شب و روز در روياى ايفاى نقش برادران بزرگترشان جلال طالبانى و بارزانى ميسوزند. نان اينها را جلال طالبانى نوکر جمهورى اسلامى و پنتاگون ميدهد و تاکنون چند بار اختلافات درونى شان در اردوگاههاى تحت زعامت بارزانى و طالبانى به چاقو کشى و تير زدن به دوستان هم باندى خودشان منجر شده است. ديگر قوم پرستان اين ليست نيز از همين قماش اند. در کنار اينها فعالان و روساى سازمان "خوشنام" اکثريت و طيفى قرار دارد که به خود جمهوريخواه ميگويند! اين جمهوريخواهان محترم که عمرى استالينيست بودند٬ در تحولات انقلاب ۵٧ ايران همراه با برادر بزرگشان حزب توده به عامل و همکار جمهورى اسلامى و خمينى تبديل شدند و از هيچ جنايت و وقاحتى عليه اپوزيسيون انقلابى و مخالفين خمينى و جمهورى اسلامى فروگذار نکردند. همين جماعت تا يکسال پيش و طى دوره هاى مختلف از جمهورى اسلامى و "انتخابات" اش دفاع ميکردند و ستون پنجم فحاشى و تحريک غير سياسى عليه سرنگونى طلبان و انقلابيون و کمونيستها بودند. اينها سينه چاکان مدافع خمينى٬ خامنه اى٬ رفسنجانى٬ خاتمى٬ موسوى و کروبى بودند. در کنار اينها تعدادى شخصيت شخيص و ژورناليست کهنه کار و تازه کار وجود دارد که سابقه شان بدتر از بالائى ها نباشد بهتر نيست. امثال جناب بهنود و جناب نوريزاده٬ و ديگران که نقش شان اينست که در بى بى سى و وى او آ و راديو فردا و راديو اسرائيل ترهات سياسى اقتصادى ببافند٬ و عقايد ارتجاعى شان را بعنوان خبر و تفسير تحويل مردم بدهند. هنر برخى از اينان اينست که ميتوانند اخبارى را پخش کنند که از درون رژيم بدست شان ميرسد! هنوز مضحکه کنفرانس پاريس و داستان سردار مدحى در گوشها زنگ ميزند که همان جماعت و تعدادى ديگر در کنفرانس استکهلم جمع شده اند! و البته براى جورى جنس٬ تعدادى فعال زن و بخشا خوشنام٬ برخى فعال موسوم به حقوق بشرى اما دست راستى و از نظر سياسى مشترک با همين جماعات را دعوت کرده اند تا بدنامى بيش از حد حضرات زياد توى ذوق نزند.

و اينها قرار است متحد شوند و دمکراسى بياورند! واقعا که نوبرش را آوردند! دمکراسى براى امثال من کمونيست کارگرى و مارکسيست چيزى نيست جز تعبير بورژوازى از آزادى٬ دمکراسى يعنى آزادى استثمار و "تقدس" مالکيت خصوصى و تداوم بردگى مزدى که بيانيه "حقوق بشر" شان روى آن صراحت دارد. اما اگر فرض کنيم که اين جلسه براى اينبوده که مخالفان سياسى اسلام و آخوند و استبداد زده فرصتى براى "تمرين دمکراسى" پيدا ميکنند٬ اگر قبول کنيم که اين جماعت سياست بدون آخوند و اسلام و ارتجاع از گلويشان پائين نميرود و همين هم برايشان درخود پيشرفت محسوب ميشود٬ بايد نگاهى هم به دمکراسى واقعى و مهماندار آنها بياندازيم تا ببينيم که چطور در و تخته با هم چفت ميشود.

در ابتدا اشاره کردم که "دموکراسى"٬ "حقوق بشر"٬ "مبارزه مسالمت آميز" و "انتخابات آزاد" براى بخش عمده اى از اپوزيسيون ايران به معناى زندگى و همه چيز تبديل شده است. اينها ميتوانند پرو رژيمى باشند يا ضد رژيمى٬ ميتوانند سلطنت طلب باشند يا جمهوريخواه٬ ميتوانند چپ باشند يا راست و فاشيست. اما بحث برسر تعابير مختلف از دمکراسى نيست٬ بحث برسر معنى واقعى و تاريخى و ابژکتيو دمکراسى است. امروز دمکراسى بدون موشک کروز و بمبهاى چند تنى و بلاک واتر و تجاوز جمعى و ميليتاريسم و تروريسم قابل صادر کردن و پياده کردن نيست. براى عراق دمکراسى آوردند و المثنى همين جماعت فوق را بجاى صدام سرکار آوردند. براى افغانستان دمکراسى آوردند و همان طالبان را دوباره امروز در لويه جرگه شرکت ميدهند. براى يوگسلاوى دمکراسى آوردند و جناياتى را خلق کردند که هنوز پشت نسلها را ميلرزاند. براى رواندا با جنگ قومى خواستند دمکراسى بياورند که بزرگترين قتل عامهاى بعد از آشويتش را با حمايت دمکراسى غربى و در سکوت رسانه هاى مزدور سازمان دادند. براى ليبى دمکراسى آوردند و پسر عموهاى قذافى و اسلاميون را سرکار آورند. به دنيا و نتايج صدور دمکراسى واقعى نگاه کنيد٬ بجز اينها محصولاتى ببار نياورده است! خوب٬ اين جماعت بخشا آدمکش و شکنجه گر و چاقو کش و ضد زن و کهنه پرست و ضد کمونيست و ضد آزادى٬ ميخواهند بهتر از اسلاف شان باشند؟ بدون ترديد نه! مرکز اولاف پالمه و نماينده کارچاق کن ايرانى اش رضا طالبى٬ براى اتحاد و دمکراسى تحفه هاى بهترى سراغ ندارد و اتفاقا دمکراسى مربوطه با همين ماتريال ميتواند شکل بگيرد. اولاف پالمه سنتر توهم ندارد٬ کارش را انجام ميدهد٬ ماهيت اش همين است٬ و اهدافش کار شده است. افرادى را هم که جمع ميکند جز اينها نيستند.  

اين جماعت امروز بعنوان گروه فشار بر جمهورى اسلامى تاکتيک متوهم و پرت "انتخابات آزاد" را مطرح ميکنند تا شايد جناح موئتلفشان در حکومت و حاشيه آن بتواند امتيازى بگيرد اما چشمشان را به تکرار سناريوى ليبى دوخته اند. اينها براى عضويت در لويه جرگه ايران و چلبى شدن دورخيز کرده اند. اهدافشان بدون چنين مراکزى و بدون حمايت ناتو و بدون حمله نظامى متحقق نميشود. زمانى که بخشا در درون رژيم و در مصدر امور بودند و بخشا در بيرون هوراکش رژيم٬ "انتخابات آزاد" که سهل است٬ عرضه تصويب يک لايحه براى مطبوعات اسلامى خودشان را نداشتند. حالا که به بيرون حکومت مهاجرت فرمودند و اپوزيسيون زورکى شدند٬ خودشان هم ميدانند اين حرفها کشک است.

هدف اينست: تعريف يک پروسه براى شکل دهى به نوعى آلترناتيو دست راستى که ميتواند در متن يک تلاقى نظامى غرب و جمهورى اسلامى بعنوان نيروئى جانشين به جامعه خورانده شود. اتحاد و توافق اين جماعت رنگارنگ مانند معامله بورس بازان در بازار بورس است. اين کنفرانس و کنفرانسهاى مشابه که ترکيب آن از جنبشهاى مختلف تا ديروز حکومتى ها و انواع مدافعان حاکميت بورژوازى را در برميگيرد٬ نطفه هاى يک تجديد آرايش بورژوازى ايران براى خلاصى از جمهورى اسلامى و نجات سرمايه دارى است. دقيقا به همين دليل کل اين جماعت همراه با مراکز مهماندار و حاميان سياسى و اقتصادى شان٬ مجموعا عليه سرنگونى انقلابى و عليه اهداف سوسياليستى طبقه کارگر اند. اگرچه نمايش چلبى سازى اين جماعت مضحک و توخالى است اما منعکس کننده پلاريزاسيون سياسى در جامعه و وحشت مشترک شان از عروج جنبش سرنگونى انقلابى و ظرفيتهاى بالقوه کمونيسم در ايران در  متن تحولات منطقه اى و جهانى هم هست.

کار امروز ما کمونيستهاى کارگرى و اردوى انقلابى و آزاديخواه اينست که اولا در جامعه در قابل مخاطرات محتمل آمادگى عملى ايجاد کنيم. ثانيا٬ مستقل از اين جست و خيزهاى اپوزيسيون ورشکسته بورژوائى ايران٬ راسا مبارزه با جمهورى اسلامى را گسترش دهيم و ابتکار عمل سياسى را از دست نيروهاى دست راستى و پنتاگونيست دربياوريم. ثالثا اهداف و سياستهاى ضد جامعه و ضد آزادى اين نيروهاى دست راستى را وسيعا افشا و منزوى کنيم. رابعا٬ سازمان و قدرت آلترناتيو ايجاد کنيم. اين نيروهاى دست راستى را بايد اجتماعا در ميدان سياست شکست داد.*

٨ فوريه ٢٠١٢